۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

پرسش هایی از وزیرآموزش و پرورش،کلاف سر در گم آموزش و پرورش بی قرار

  برخلاف  وزرای پیشین آموزش و پرورش به ویژه در دولت نهم،وزیر کنونی ارتباط مداومی با رسانه های گروهی دارد. در بسیاری از روزهای ماه های اخیر،چهره ی اورا روی صفحه ی تلویزیون شاهد بوده ایم؛ درحالی که درباره ی برنامه های دردست اقدام خود ازجمله تغییرات بنیادین در نظام آموزش و پرورش کشور سخن می گفته است. اگرچه وزیر محترم، فردی بیگانه با مسایل وزارت خانه تحت سرپرستی خود نیست، لیکن به نظر نمی رسد برنامه های اعلام شده ودردست اجرای ایشان تغییری در جایگاه کنونی آموزش و پرورش ویا ساختار سازمانی این وزارت خانه به وجود آورد؛ مشکلات شکلی و محتوایی کتاب های درسی را حل نماید ویا تفکرات تنگ نظرانه را از آموزش و پرورش دور کند.همان نکاتی مهمی که به عمد یا غیرعمد نادیده گرفته می شوند، اما می توان آن ها را بخشی از مهمترین مسائل آموزش و پرورش به حساب آورد. پرسش های زیر تعدادی از این مسائل را مورد توجه قرار داده است : 
  
 ۱.آموزش و پرورش در اولویت های نظام برنامه ریزی و بودجه ریزی دولت  ازچه رتبه ای برخورداراست؟   اگرچه این امر هیچگاه به طور رسمی عنوان نشده است ، اما با توجه به عملکرد دولت های گذشته و کنونی، تردیدی وجود ندارد که متاسفانه آموزش و پرورش درنگاه مدیران ارشد کشوراز هیچگونه اولویتی برخوردار نبوده و نیست . یک دلیل این ادعا وجود کسری بودجه مزمن درآموزش و پرورش و انباشت مطالبات مالی و انتقال مداوم آن به سال  بعد درحداقل دو دهه ی گذشته است . سال هاست این نهاد آموزشی گرفتار فقر مالی ، ضعف مدیریت و تربیت افراد ناکارآمد از دید نیازهای بازار کار جامعه است . با این وجود هیچیک از افراد موثر و نهادهای برنامه ریز و تصمیم گیر کشورعلیرغم اذعان به نقش بنیادی آموزش و پرورش درتوسعه کشور ، جایگاه واقعی و شایسته ای برای آن در نظر نگرفته  واقدام جدی برای تغییر شرایط تاسف بار آن به عمل نیاورده اند. اگروضعیت مراکز آموزشی کشور( ازابتدایی تا عالی ) بخشی ازکارنامه عملکرد مدیران وبرنامه ریزان کشورباشد، متاسفانه دراین بخش نمره خوبی نصیب آنان نخواهد شد.  
 2.  چه میزان ازمشکلات آموزش و پرورش را ناشی از تمرکز شدید مدیریتی و دولتی بودن آن می دانید؟   درموارد مختلفی از سوی کارشناسان و استادان دانشگاه اعلام شده که آموزش و پرورش به عنوان یکی از ارکان توسعه توان پاسخ گویی به نیازهای توسعه ای کنونی کشور را ندارد. دلیل اصلی آن نیز نظام مدیریتی بسته و سنتی این دستگاه عریض و طویل و نظام اداری وتشکیلاتی متمرکز ، پرحجم ، کند ، یکسویه ودرنتیجه ناکارآمد آن است . این سیستم انگیزه و روحیه مشارکت درمیان کارکنان را ازمیان می برد . اکنون که وزیرمحترم سخن از تحولات اساسی درآموزش و پرورش می نماید برای دگرگونی شرایط موجود و تبدیل آن به یک سیستم غیرمتمرکز، مشارکتی و آموزش محور چه برنامه ای دارد؟ اقدامات بسیار جزئی که در دوران اصلاحات جهت رفع تمرکز مدیریتی آغاز شده بود ازقبیل انتخابی نمودن مدیران مدارس و یا قراردادن بودجه مدارس در اختیار مدیر آن و نظارت برچگونگی هزینه نمودن ، در دولت نهم کنارگذاشته شد. مواد مربوط به آموزش و پرورش در برنامه چهارم توسعه نیزکه در همین راستا قرارمی گرفت ، نادیده گرفته شده و فراموش شد. به نظر می رسد یکی از اساسی ترین اقدام ها برای تحول درآموزش و پرورش رفع یا کاهش تمرکز مدیریتی آن است وزیر محترم آیا طرح  عملیاتی مشخصی برای این کاردارد؟  
 3.  آموزش و پرورش چه نقش و جایگاهی در تولید فرهنگ درجامعه دارد؟   کودکان ما تا رسید ن به سن بزرگسالی بیشترین ساعت های زندگی خود را بعد از خانه درمدرسه به سر می برند.بنابراین طبیعی است که مدرسه – درتمام مقاطع – شیوه ی اداره آن ، وضعیت عمومی و تجهیزات موجود درآن ، وضعیت معلمان و...  از عوامل تاثیرگذار بر تربیت کودکان و نوجوانان و تولید فرهنگ درجامعه باشد. اما گذشته از ضعف های درونی برای تولید فرهنگ به نظر می رسد آموزش و پرورش غایب بزرگ مجامع برنامه ریزی فرهنگی کشورنیز هست. درحالیکه هرساله بودجه های بی حساب صرف دستگاه های رسمی تبلیغاتی نظیر صدا و سیما ، سازمان تبلیغات اسلامی و... می شود و هزینه های روز افزونی صرف حفظ نظم اجتماعی و مقابله با مجرمین اغلب جوان جامعه می گردد ، این دستگاه عظیم فرهنگ سازی مورد غفلت واقع می شود. چه بسا دراثربی توجهی ها خودعاملی می گردد برای سوق دادن نوجوانان به سوی بی نظمی و گریز از مدارای اجتماعی و رعایت حقوق دیگران . وزیرمحترم  چه راهکاری برای ارتقاء جایگاه آموزش و پرورش درمیان نهادهای برنامه ریزفرهنگی  کشور اندیشیده است؟ چه برنامه ی مشخصی برای قراردادن این وزارت خانه درجایگاه واقعی خود درپازل  فرهنگ سازی جامعه در دنیای کنونی دارد؟                 
  4. چه فرصت هایی برای رشد تشکل های صنفی درآموزش و پرورش در نظر گرفته شده است؟   نهاد های مدنی درقالب تشکل های صنفی ، اجتماعی و... جزء جدایی ناپذیر جامعه در دنیای امروزند. ایجاد فرصت برای شکل گیری و رشد آن ها در وهله اول اجرا نمودن بخش هایی نادیده گرفته شده از قانون اساسی و قانون حقوق شهروندی است . ازسوی دیگر وجود این تشکل ها فرصتی است برای هر دولتی تا با یاری گرفتن از آن ها درک صحیح تری از مشکلات حوزه های مختلف فعالیت  خود و راه حل های آن به دست آورد. تاکنون نگاه همراه با تردید نسبت  به نهادهای مدنی مانع برقراری یک ارتباط سالم و سازنده میان  دولت با این نهاد ها گردیده است . وزیر محترم آیا نقشی برای این تشکل ها درکاهش مشکلات حوزه های تخصصی  آموزش و پرورش  قائل است ؟ آیا نسبت به فرهنگیانی که به دلیل فعالیت های صنفی خود مورد بی مهری قرار گرفته اند و احکام گوناگون تخلفات اداری ، قطع حقوق و حبس برای آن ها صادر شد ه ، تعهدی احساس می نماید ؟  بنابر جبران خسارت های مادی و معنوی آن ها و خانواده شان دارد؟   این پرسش ها - و البته نکات ناگفته بسیار دیگر- سئوالاتی اساسی است که ضرورت دارد وزیر محترم که گویا دراندیشه ایجاد تغییرات بنیادین در آموزش و پرورش است پاسخ مشخص و مدونی برای آن داشته باشد. نخست به این دلیل که شاید بتوان اندکی از مشکلاتی که موجب زمین گیر شدن این نهاد شده ، کاست. دوم به این دلیل که بتواند مورد اقبال کسانی قرار گیرد که از تجلیل های  بی محتوا و نخ نما ازمعلمان بیزارند و در جستجوی یافتن راه حل های علمی و کارشناسانه برای کلاف  سردرگم آموزش و پرورش بی قرار. 

محمد تقی فلاحی،عضوهیآت مدیره کانون صنفی معلمان
روزنامه فرهیختگان،4 / 3 / 89

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

نامه همسر علی رضا هاشمی - معلم در بند - خطاب به همسرش


علی رضا هاشمی دبیر کل سازمان معلمان ایران - معلم در بند




دیدی دلا که یار نیامد


گرد آمد و سوار نیامد


دل را و شوق را و توان را


غم خوار و غمگسار نیامد


چندان که غم به جان تو بارید


باران پرکوهسار نیامد 

 


علی جان ، علی دلسوز و مهربان من


پس از 19 سال زندگی گویا هنوز تو را نشناخته ام ، اکنون که تو در کنارم نیستی و در حصار خانه بی تو مانده ام و خاطراتم را در ذهن ورق می زنم و به گذشته فکر می کنم ، هر چه بیشتر به خوبی های تو پی می برم.

علیرضای عزیزم، یاور و پشتیبانم


روزهایم سرشار از نگاره ها و سایه ها و آواهای تو هستند.



هر شب که به منزل می آمدی، برایت از سختی کار اداره و خانه می گفتم، تو با حرف های محبت آمیز و آرام بخش و چهره بشاش و سرشار از انرژی ات مرا تسکین می دادی و با لبخند مهربانت خستگی را از تنم دور می کردی؛ اما الآن قریب یک ماه است که در سکوت مانده ام،


سکوت دردناک است


می خواهم باز هم برایت درد دل کنم


از سختی های نبودنت بگویم


شاید کمی آرام شوم


علیرضای محبوبم !


آن روز که گفتم اسممان برای کربلا در آمده، تو گفتی که نمی توانی با من به کربلا بیایی، گفتی نزدیک امتحانات مدارس است و باید سوال طرح کنی و در قبال دانش آموزان مسئولی، مرا با لبخند و مهربانی روانه کردی، گفتی برای من و امیرحسین و فاطمه خیلی دعا کن ، من هم از بچه ها مراقبت می کنم ، من به قول خودم عمل کردم و در جوار آقا ابا عبدالله الحسین برای سعادت و عاقبت به خیر شدن مان دعا کردم، اما وقتی برگشتم ....


به جای استقبال گرمت با جای خالی ات روبرو شدم !


بچه ها تنها بودند !


چقدر سنگین بود ....


آن روزها خیلی نگران امیرحسین بودی، می گفتی: امیرحسین امسال کنکور دارد، یادت هست چقدر آرزو داشتی امیرحسین بزرگ شده ، کنکور بدهد و وارد دانشگاه شود .


یادت هست چقدر برایت مهم بود که محیط خانه را آرام نگه داریم تا امیرحسین با تمرکز و آرامش درس بخواند.


اما این روزها که چیزی تا کنکور نمانده است ؛ امیر حسین فقط خواب آرامش را می بیند !


هر روز که از مدرسه برمی گردد، مضطرب و نگران است ، سراغت را می گیرد، بیشتر شب ها به دنبال بهانه ای است تا بتواند گریه کرده و خودش را تخلیه کند؛ می گوید این روزها که بیشتر از قبل نیاز به پدر دارم بابا درکنارم نیست تا حمایتم کند و اضطراب را ازمن دور کند.


هیچ وقت فکر نمی کردم که نبودنت این قدر سخت باشد، تو نیمه دیگر وجودم بودی و من با این نیمه خودم نمی توانم این مشکلات را به پایان برسانم .


شاید فراقی که این روزها ناچار به پذیرش آن هستم، سودمند باشد ؛ چرا که چیزهای بسیار بزرگ را تنها می توان از خود دید.


علی جان !


از فاطمه برایت بگویم که همیشه نگران آینده اش بودی، حتی روزی هم که تماس گرفتی با بغض گفتی مواظب فاطمه باشم، دختر همیشه سوگلی پدربوده، خیلی اظهار دلتنگی برایش کردی. فاطمه امتحان نهایی دارد . قرار بود در درس ها کمکش کنی، تازه امسال امتحان مدارس نمونه هم دارد، می خواستی روش های تست زنی را به او یاد بدهی ،


دختر بابا این روزها پژمرده شده


دلش گرفته،


می خواهد سرش را روی پای بابا بگذارد و آرامش بگیرد تا مثل گذشته با روحیه شاد سر جلسه امتحان برود ؛


اما .....


راستی همان روزهای اولی که به اوین رفتی و همزمان با روز معلم بود، مراسم چهلم همسر دائی ات بود، همه فامیل و آشنایان سراغت را می گرفتند و جای خالی ات را حس می کردند، دلم می سوزد بگویم در روز معلم - این معلم دلسوز و مسئول و مهربان پشت دیوارهای بلند سنگی اوین - روز معلم را به دور از دانش آموزان تنها به سر می برد....


به همین دلیل مجبور شدم دروغ بگویم و گفتم بچه های مدرسه را اردو برده است !


علی جان، علی مهربان و خوش رو که در عین جدیت به هنگام تدریس روحیه شاد و شوخ داری و به تفریح و تنوع اهمیت می دهی؛ که هر چه از خوبی هایت بگویم بازهم کم گفته ام.


این طور که از دوستان و همکارانت شنیدم تنها من نیستم که دلتنگ تو هستم، بلکه دوستان، دانش آموزان، فارغ التحصیلان سال های گذشته مدرسه و حتی میز و صندلی و تخته سیاه دلتنگ توهستند.


بچه های مدرسه وقتی زنگ کلاس تاریخ به صدا در می آید، منتظرهستند در کلاس باز بشود و آقای هاشمی مثل همیشه با چهره بشاش و با آرامش خاصی که در چهره اش بوده است وارد کلاس شده و بعد از خوش و بش کردن، درس تاریخ را شروع کند، از گذشته ایران، انقلاب، امام، شهدا بگوید


از خاطرات انقلاب ، جنگ وخودش بگوید ...


اما 


کاش می توانستم سر کلاس های درست حاضر بشوم و از تاریخ زندگی خودت برایشان بگویم، از روزهایی که در جبهه بودی، از روزهای با هم بودنمان، از کمک هایت به دیگران، از دلسوزی و احساس مسئولیت تو نسبت به معلمان و شاگردان وجامعه .


علیرضای محبوبم !


اینک خود را همچون دانه ای در میان زمستان حس می کنم که می داند بهار نزدیک است .


علی جان از خدا می خواهم مرا یاری کند و توان تحمل دوری از تو و مشکلات را به من عطا کند تا بتوانم به گونه ای رفتار کنم که به بچه ها امید و روحیه بدهم؛ به پسرمان نوید آزادی ات را در روز کنکور داده ام تا بهتر با این امید بر درس هایش تمرکز کند و به فاطمه عزیزمان، سوگلی بابا  ،مژده آمدنت را در روز پدر داده ام تا درسهایش را خوب بخواند و کارنامه درخشانش بهترین هدیه روز پدرت باشد و گفته ام :


فاطمه جان


با لبی خندان و با دست های کوچک خویش


بشکاف حصار نور سردی را که امروز


در خلوت بی بام و در کاشانه من


پر کرده سرتاسر فضا را


علیرضای عزیزم، علیرضای دلسوزم و از همه مهمتر نیمه دیگر وجود و هستی ام :


با این نامه دلتنگی ام را به پایان می رسانم که بی تو


دست زندگی سنگین و شب و روز بی ترانه است


و تنها تو تسلای دل تنگ منی


تو که کارگشای دیگران بودی، امروز چه کسی جز خدا کارگشای تو خواهد بود.


به امید بازگشت به کاشانه مان.


۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

آموزش و پرورش و هویت ملی


از دیرباز تاکنون و در رهیافت های فراگیر سامانه ی آموزش و پرورش ایران،هویت ملی،همواره از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است. در سند های رسمی پس از انقلاب نیز،افزون بر هویت اسلامی و جهانی، سرشتگی جان و روان دانش آموز،با خمیر مایه ی هویت ملی،همچنان شناسه ای از آموزش به شمار می رود. 

 آشنایی با پیشینیان و بزرگان و سنت های ارزشمند ملی و انسانی ایرانیان،همچنین تاریخ درازآهنگ ایران زمین،با همه ی فراز و نشیب هایش،ازپایه های پیکرگیری کیستی و هویت هر ایرانی است. هرچند پدیده ی جهانی شدن و یا به گفته ای "احساس یکی شدن" سایه ی سنگین خویش را بر درون مایه و اهمیت" ملیت"-همچون بر بسیاری مفهوم ها و پدیده های دیگرانسانی - فراگسترده است،ملیت و هویت ملی اما،هنوز در زندگی انسانی،حضوری چشم گیر و شایان نگرش دارد. نیز در دورنمایی دست کم چند ده ساله،بسی دور می نماید که ملیت وملی گرایی، پایگان مردمی خویش را از دست بنهد و پهنه ی زندگی آدمی را ترک گوید. آری" اگر ناسیونالیسم را تعلق و تعین فرد به دولت- ملت ، فراتر از تعلقات دیگر فرد بدانیم ، تا زمانی که دولت- ملت ها وجود دارند، تعلق و تعین نیزهمچنان پابرجا خواهد بود. در آینده ی جهان ، حداقل در قرن 21 و بر جبین قرن 21، فروپاشی واحدهای ملی دیده نمی شود."(1)

از این رو در وارسی کامیابی و ناکامی سامانه ی آموزش و پرورش و ارزیابی عملکرد آن،هویت ملی و ژرفابخشی و گستردگی هرچه بیشتر آن،سنگ و ترازویی بایسته و درخور است. کتاب درسی،برنامه آموزشی و پرورشی،رویکرد مدیریتی مدرسه،سرمشق فرمان فرما برآموزش،و...؛ این ها همه در کنار دانش آموزی که دست آورد فرجامین سامانه ی آموزشی است،شاخص های چنین بررسی مهمی می تواند باشد. هرچند متآسفانه در این زمینه،گویا کمتر کاری آماری،فراخور اهمیت و ارزش چنین جستاری،روی داده،یا چنانچه آماری به دست آمده، از سوی نخبگان و اندیشه وران، دیده و واکاوی شده است؛اما کاستی و آسیب های کلی سامانه ی آموزشی،چیزی نیست که بر کسی پوشیده مانده باشد. از این رو،سخن هایی از این دست،که هر از گاهی شنیده می شود،چندان مایه ی شگفتی نیست : "کتاب های درسی بایستی به موازات شکل گیری هویت ملی در دانش آموزان احساس مثبت نسبت به هویت ملی را در ذهن فراگیران در سطوح بالای عاطفی ایجاد کرده و آگاهی های مورد نیاز،قدرت تجزیه و تحلیل را در آنان تقویت بخشد. اما به نظر اهل فن، کتب درسی در ایران نتوانسته اند بین فرهنگ و سنت و ارزش ها،تناسبی ایجاد کرده و هنجارها را در دانش آموزان درونی نمایند."(2)


بگذریم از این که شوربختانه پاره ای آموزگاران نیز،بر طبل گسست هر چه بیشتر ازهویت ملی می کوبند :" برخی از معلمان نسبت به فرهنگ ملی خود بی اعتنا بوده و پیروی از آداب و سنن ایرانی را نادرست دانسته و فراگیران را از تعلق به چنین فرهنگ هایی بیزار و ناامید می کنند."(3)باری،انبوهی از گره و نابسامانی های آموزش و پرورش،شرایطی را پدیدآورده که بزرگ ترین نهاد فرهنگی و فرهنگ ساز جامعه،سال هاست آماج بنیادی خود را فراموش کرده است. از این رو،شگفت انگیز نیست که در پاره ای پژوهش و نظر سنجی ها، در دست یابی به هدف های پایه ای،همچون پرورش هرچه بیشتر هویت ملی و یا آفرینش همگرایی ملی، آموزش و پرورش را،کارنامه ای پذیرفتنی، در دست نیست.(4) و این درست در روزگاری روی می دهد که با دگرگونی های فرهنگی و اجتماعی جامعه ی کنونی ایران،روز به روز، هویت ملی بر جایگاه بالاتری می نشیند. به ویژه در میان قشر جوان،که متآسفانه، بیش وکم نیز با رویکردی احساسی وعاطفی،براین بخش از کیستی خویش، پای می فشارد.


و شاید هسته ی بنیادین سخن همین باشد که اگر سامانه ی آموزش و پرورش،آموزش برای زندگی و درپیوند با آن را پی می گیرد و همراه با جامعه گام بر می دارد،پس چگونه می تواندهویت ملی را به کس نشمرد؟آیا هنوز زمان آن فرانرسیده است که با آموزش بخردانه و شناسایی درست هسته های هویتی ایرانیان،از سویی جوان را از واکنش های احساسی بازداشت و از سوی دیگر، کارآمدی و به هنگامی سامانه ی آموزشی را نمایاند؟

1) ایران در جستجوی مدرنیته،گفت وگوی رامین جهانبگلو با اتابکی، ص 228
2)بررسی و ارزیابی عملکرد سیاست آموزشی و تربیتی وزارت آموزش و پرورش(طی سال های 85- 80)به سفارش مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام،انتشارات کمیل،تابستان 88،ص
36
3)همان،ص39
4)همان،ص 180