۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

امام حسین(ع) به روایت دکتر شریعتی؛سئوال حسین(ع) از تاریخ فرداى بشرى

دکتر علی شریعتی:
فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست؛ براى او زندگى، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است و به دلیل این که زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زنده‏تر کیست؟...                                                                                          
آنها که تن به هر ذلتى مى‏دهند تا زنده بمانند، مرده‏هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده‏اند و مرگ خویش را انتخاب کرده‏اند – در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود – توجیه و تأویل نکرده‏اند و مرده‏اند، اینها زنده هستند؟       
شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، کسى که همه چشم‏ها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است.”(۱)
“شهید، قلب تاریخ است؛ هم چنان که قلب به رگ هاى خشک اندام، خون، حیات و زندگى مى‏دهد، جامعه‏اى که رو به مردن مى‏رود، جامعه‏اى که فرزندانش ایمان خویش را به خویش، از دست داده‏اند و جامعه‏اى که به مرگ تدریجى گرفتار است، جامعه‏اى که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه‏اى که احساس مسئولیت را از یاد برده است و جامعه‏اى که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخى که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است؛ شهید همچون قلبى، به اندام‏هاى خشک مرده بى‏رمق این جامعه، خون خویش را مى‏رساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را مى‏بخشد. شهید حاضر است و همیشه جاوید؛ کى غائب است؟”(۲)
یکى از بهترین و حیات بخش‏ترین سرمایه‏هایى که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است.”(۳)
“در فرهنگ ما شهادت، مرگى نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند. شهادت مرگ دلخواهى است که مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بیدارى و بینایى خویش، خود انتخاب مى‏کند!… شهادت، در یک کلمه – بر خلاف تاریخ‏هاى دیگر که حادثه‏اى است و درگیرى است و مرگ تحمیل شده بر قهرمان است و تراژدى است – در فرهنگ ما، یک درجه است، وسیله نیست؛ خود هدف است، اصالت است؛ خود یک تکامل، یک علو است؛ خود یک مسئولیت بزرگ است؛ خود یک راه نیم ‏بُر به طرف صعود به قله معراج بشریت است و یک فرهنگ است.”(۴)
ما دو نوع شهید داریم؛ سمبل یکى حمزه سیدالشهداء، و سمبل دیگرى امام حسین‏علیه السلام است.”(۵)
«حمزه یک قهرمان مجاهد است که براى پیروزى و شکستن دشمن رفته، شکست خورده و کشته و شهید شده است… حمزه و سایر مجاهدان براى پیروزى آمده بودند – البته با احتمال این که اگر هم مرگ شده، شد – و هدفشان پیروزى و شکستن دشمن بود… بنابراین شهید حمزه‏اى و شهادت حمزه‏اى، عبارت است از مردى و کشته شدن مردى که آهنگ کشتن دشمن کرده است.”(۶)
شهادت حسینى کشته شدن مردى است که خود براى کشته شدن خویش قیام کرده است… امام حسین‏علیه السلام از مقوله دیگرى است؛ او نیامده است که دشمن را با زور شمشیر بشکند و خود پیروز شود، و بعد موفق نشده و یا در یک تصادف یا ترور توسط وحشى، کشته شده باشد. این‏طور نیست، او در حالى که مى‏توانسته است در خانه‏اش بنشیند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خویشتن را انتخاب کرده است… امام حسین‏علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید – حاکم مدینه – که از او بیعت مطالبه مى‏کرد، «نه» گفت، این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است.”(۷)
“شکل مبارزه‏اى که حسین انتخاب کرده، قابل فهمیدن نیست مگر این که اوضاع و شرایطى که حسین در آن شرایط، قیام خاصّ خودش را آغاز کرد، فهمیده بشود… اکنون حسین مسئول نگاهبانى انقلابى است که آخرین پایگاه‏هاى مقاومتش از دست رفته است و از قدرت جدش و پدر و برادرش، یعنى حکومت اسلام و جبهه حقیقت و عدالت، یک شمشیر برایش نمانده و حتى یک سرباز! سال‏هایى است که بنى‏امیه همه پایگاه‏هاى اجتماعى را فتح کرده است.”(۸)
فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست؛ براى او زندگى، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است و به دلیل این که زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زنده‏تر کیست؟ در تاریخ ما، کیست که به اندازه او حق داشته باشد که زندگى کند؟ و شایسته باشد که زنده بماند؟ نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگى کردن، آدمى را مسئول جهاد مى‏کند و حسین مَثَلِ اعلاى انسانیت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن یا نتوانستن، ضعف یا قدرت، تنهایى یا جمعیت، فقط شکل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئولیت را تعیین مى‏کند نه وجود آن را.”(۹)
“او (امام حسین‏علیه السلام) فرزند خانواده‏اى است که هنر خوب مردن را در مکتب حیات، خوب آموخته است… آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى‏فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى‏شود و حسین «وارث آدم» – که به بنى‏آدم زیستن داد – و «وارث پیامبران بزرگ» – که به انسان چگونه باید زیست را آموختند – اکنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم چگونه باید مردن را بیاموزند.”(۱۰)
برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید کردند! و آن را قیامى خوانده‏اند که شکست خورده است؛ شگفتا! کدام جهاد و کدام جنگِ پیروزى بوده است که دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟… حسین با شهادت «ید بیضاء» کرد، از خون شهیدان «دم مسیحائى» ساخت که کور را بینا مى‏کند و مرده را حیات مى‏بخشد… اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، که «شهادت» جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ کلمه‏اى است که با خون تلفظ مى‏شود.”(۱۱)
“آنها که تن به هر ذلتى مى‏دهند تا زنده بمانند، مرده‏هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده‏اند و مرگ خویش را انتخاب کرده‏اند – در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود – توجیه و تأویل نکرده‏اند و مرده‏اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندن‏شان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده‏اند؟ هر کس زنده بودن را فقط در یک لَشِ متحرک نمى‏بیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین را با همه وجودش مى‏بیند، حس مى‏کند و مرگ کسانى را که به ذلت‏ها تن داده‏اند تا زنده بمانند، مى‏بیند.”(۱۲)
عصر عاشورا، امام حسین‏علیه السلام با آن دقت نظافت مى‏کند، با آن دقت آرایش مى‏کند، بهترین لباس‏هایش را مى‏پوشد و بهترین عطرهایش را مى‏زند، در اوج خون و در اوج مرگ و در اوج نابودىِ همه کسانش و در آستانه رفتن خودش، هر ساعتى که مى‏گذشت و شهدا هم بر هم انباشته مى‏شدند، چهره او گلگون‏تر و برافروخته‏تر و قلبش بیشتر به تپش مى‏آمد، که مى‏دانست فاصله حضور، اندک است؛ چه «شهادت» حضور نیز هست.”(۱۳)
“این که حسین فریاد مى‏زند – پس از این که همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند – فریاد مى‏زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى‏داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید.”(۱۴)
پى‏نوشت‏ها:
۱٫ حسین وارث آدم، مجموعه آثار، ۱۹، «شهادت» دکترعلى شریعتى، ص ۱۷۱٫
۲٫ همان، «پس از شهادت»، ص ۲۰۴٫
۳٫ همان، ص ۲۰۲٫
۴٫ همان، «شهادت»،صص ۱۹۲ و ۱۹۵٫
۵٫ همان، ص ۱۱۶٫
۶٫ همان،صص ۲۱۶، ۲۱۷ و ۲۲۳٫
۷٫ همان، صص ۲۱۶، ۲۲۲ و ۲۲۳٫
۸٫ همان، ص ۱۳۶٫
۹٫ همان، صص ۱۶۶ و ۱۶۷٫
۱۰٫ حسین وارث آدم، ص ۱۷۱٫
۱۱٫ همان، صص ۱۸۷ و ۱۸۸٫
۱۲٫ همان، صص ۲۰۳ و ۲۰۴٫
۱۳٫ همان، ص ۱۹۵٫
۱۴٫ همان، ص ۲۰۳٫

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از نظر و لطف شما متشكرم.